دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
کجا گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ما توان کرد
بران سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
------------------------------------------
سرکوه بلند فریـادکـردم
علی شیر خدا را یاد کردم
علی شیر خدایا شاه مردان
دل ناشاد ما را شاد گـردان
بیاکه بریم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـی آن شـاه مردان
علی شیرخدا دردم دوا کن
منـاجـات مـرا پیش خـدا کن
چراغ آسمون نذردل تــو
ه هر جا عاشق دردش دوا کن
بیاکه بریم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـی آن شـاه مردان
بگیریـم دامـن شیـرخـدا را
نظرگاه چون رویم باهم نگارا
نهیم برچشم خود قفل طـلارا
بگرییم تـاخــدا رحمش بیاید
بیاکه بریم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـی آن شـاه مردان