این انار کنده شد از باغ در روزگار خود چه خوش طعم بود
لبخندی که بر چهره ام است در آن روزگار طور دیگری بود
درد و رنج ها عودت داده شد
کودکان درونم رام و نجیب
چه سفره های پر برکتی برای میهمانان گسترده میشد
از روزگاران قدیم تابستان دراز بود
در آن روزگار چنین کمبودهایی نبود
خوشی هایمان واقعی بود
پایان اشک ها امید بود
(پایان حزن و اندوه امید بود)
در آن روزگاران همچون تابستانها زیبا بودم
عائله ام پر تعداد بود
در آن روزگاران همچون تابستانها زیبا بودم
در آن روزگاران تابستان اینقدر آکنده از اشک ریختن نبود
در آن روزگاران خوشبین بودیم
تصور میکردیم جدایی هرگز ممکن نیست
عمر گذرا با تقلاهایش از راه رسید
همه آنها که زاده شده بودند بزرگ شدند
خردسال بودم
برو و بیا و تردد در خانه زیاد بود
عمو و عمه زیاد اما
هنوزم تنها دختر خانه منم
در آن روزگاران همچون تابستانها زیبا بودم