نشود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
تا اشاراتِ نظر، نامهرَسان من و توست
(۲ بار)
گوش کن، با لبِ خاموش سخن میگویم
با لبِ خاموش سخن میگویم
پاسخم دِه، به نگاهی که زبان من و توست
که زبان من و توست
روزگاری شد و کَس مردِ ره عشق ندید
روزگاری شد و کَس مردِ ره عشق ندید
حالیا چشمِ جهانی نگرانِ من و توست
نگرانِ من و توست
گرچه در خلوتِ راز دلِ ما کَس نرسید
گرچه در خلوتِ راز دلِ ما کَس نرسید
همه جا زمزمهٔ عشقِ نهانِ من و توست
عشقِ نهانِ من و توست
این همه قصهٔ فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی زِ خیال و زِ جهانِ من و توست
نقشِ ما گو نَنِگارند به دیباچهٔ عقل
نقشِ ما گو نَنِگارند به دیباچهٔ عقل
هر کجا نامهٔ عشق است، نشانِ من و توست
سایه زاتشکدهٔ ماست، فروغِ مه و مهر
سایه زاتشکدهٔ ماست، فروغِ مه و مهر
وای از این آتشِ روشن
وای از این آتشِ روشن که به جان من و توست
نشود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
تا اشاراتِ نظر، نامهرَسان من و توست
(۲ بار)