این احساسی که در درونام دارم کمی خندهدار است
من از آن دسته آدمها نیستم که بتواند به راحتی پنهان شود
پول زیادی ندارم اما اگر داشتم
یک خانه بزرگ میخریدم تا در کنار هم زندگی کنیم
اگر یک مجسمهساز بودم، نگاره دستسازم به کار تو نمیآمد
یا حتی اگر اکسیر میساختم، باز هم چیز قابلی نبود
میدانم چیز زیادی نیست اما بهترین هدیه من به توست
آوازم را به تو هدیه میکنم و این شایسته توست
میتوانی به همه بگویی که این آواز توست
ممکن است که ساده باشد اما کامل است
امیدوارم ببخشی
امیدوارم ببخشی این جسارتم را ببخشی که اینگونه برایت نوشتم
زندگی چقدر زیباست وقتی تو در این جهان هستی
این شعر را بر فراز بام برایت نوشتم
صاقانه بگویم که واژهها گیجام کردند
اما خورشید مهربان بود و یاریام داد
چرا که برای انسانهایی چون تو باید از جان و دل مایه گذاشت
ببخش من را که همچون فراموشکاران کارهایی دیوانهوار را انجام میدهم
دیگر آبی یا سبزش برایم مهم نیستند
به هر حال، مهم آنچیزیست که واقعا منظورم است
تو شیرینترین چشمانی را داری که تابحال دیدهام
میتوانی به همه بگویی که این آواز توست
ممکن است که ساده باشد اما کامل است
امیدوارم ببخشی
امیدوارم این جسارتم را ببخشی که اینگونه برایت نوشتم
زندگی چقدر زیباست وقتی تو در این جهان هستی