اون گفت : “دخترک عزیزم
تومی دونی که ما قراره افسانه بشیم
من شاهم و تو ملکه
ما به سختی
راهمون رو به آسمون باز می کنیم
اگر در انتها نوری باشه
اون نور خورشیدیه که
تو چشمای توئه
می دونم دلت می خواد بری به آسمون
اما امشب یه انسانی“
و من یه مدتی می شه که
تهِ یه استخر آب نشستم
وافکارم رو
در صداها غرق می کنم
اما تو فکر می کنی یه خدای جوونی
؟
تومی دونی که هر دوی ما خدایان جوونی هستیم
وما از میان خیابان ها
با آدمهای اون پایین
پرواز می کنیم
واونها در حال دویدنند
در حال دویدن
در حال دویدن
اما تو فکر می کنی به خدای جوونی ؟
وما از میان خیابان ها
با آدمهای اون پایین
پرواز می کنیم
واونها در حال دویدنند
در حال دویدن
در حال دویدن
و ما دوباره خواهیم دوید خواهیم دوید
خواهیم دوید
و ما دوباره خواهیم دوید خواهیم دوید
خواهیم دوید
اون گفت : “دخترک عزیزم
سد راه من نشو
من خدای همه چیز هستم
زبان من یک سلاحه
در این شکاف نوری هست
که پاهای تورو از هم باز می کنه
و اگه می خواب به بهشت بری
باید امشب با من
معاشقه کنی”
و من یه مدتی می شه که
ته یه استخر آب نشستم
وافکارم رو
در صداها غرق می کنم
اما تو فکر می کنی یه خدای جوونی
؟
تومی دونی که هر دوی ما خدایان جوونی هستیم
وما از میان خیابان ها
با آدمهای اون پایین
پرواز می کنیم
واونها در حال دویدنند
در حال دویدن
در حال دویدن
اما تو فکر می کنی به خدای جوونی ؟
وما از میان خیابان ها
با آدمهای اون پایین
پرواز می کنیم
واونها در حال دویدنند
در حال دویدن
در حال دویدن
و ما دوباره خواهیم دوید خواهیم دوید
خواهیم دوید
و ما دوباره خواهیم دوید خواهیم دوید
خواهیم دوید