از روز رفتنت، هر شادی در قلبم پژمرده گشت
و غیر ممکن است شبی چشم برهم بگذارم در حالیکه چشمانت را ندارم ای محبوبم
بیدار میشوم و میخوابم
با شوق و خاطرات و عذابت...
و زخم ها و خیالات...
دیگر مهم نیست
دردی را چشیده ام که پایانی بر آن نبود ای محبوبم
ولی این منم
حتی اگر 100 سال هم زندگی کنم
عشقی را که با تو تجربه کردم فراموش نمیکنم
دوست دارم دوباره با یدیگر باشیم
ای کسی که عشقت برایم درمان است
من جانم را برایت می دهم
برایت منتظرم
عزیزم
قلبم با توست
دوست دارم به عشقت بازگردم
منتظرت هستم
دردها و ناراحتی هایم را از چشم مردم پنهان میکنم
و قلبم جز آغوشت چیزی نمی خواهد
آتشم را خاموش نمیکنم
و ضربان قلبم را نیز
آره دارم زندگی می کنم
ولی زندگی برایم معنایی ندراد ای محبوبم
تو دوری و من اینجا هستم
در خاطرات عاشقانه ی مان زندگی میکنم
و قلبم به درگاه خدا دعا میکند
تا دیدارت را نزدیک کند
بعد از تو عشقی ندارم
برگرد و قلبم را شاد کن
قول میدهم که هر ثانیه اش را زندگی کنم
در دوریت مرده ام