از ميان تاريكي
مي توانم روشنايي ترا نظاره كنم
و تو همواره خواهي درخشيد
و مي توانم قلب ترا از آن خودم احساس كنم
صورت ترا بخاطر سپرده ام
من تنها ترا مي پرستم
من با تحسين مي نگرم
هرچيزي را كه تو هستي
چشمانم اشتباهي از تو نمي بينند
مدتي مديد ست كه ترا دوست دارم
و پس از اينكه همه اينها گفته شد و انجام شد
تو هنوز خودت هستي
پس از همه اينها
تو هنوز خودت هستي
تو پشت سر من راه مي روي
من مي توانم رنج ترا احساس كنم
زمان همه چيز را تغيير مي دهد
اما يك حقيقت همواره همانطور مي ماند
تو هنوز خودت هستي
پس از همه اينها
تو هنوز خودت هستي
من با تحسين مي نگرم
هرچيزي را كه تو هستي
چشمانم اشتباهي از تو نمي بينند
و من به تو ايمان دارم
گرچه تو هيچگاه اين را از من نخواسته اي
من بخاطر مي سپارم ترا
و آنچه كه زندگي را به تو دچار كرد
و در اين دنياي بي عاطفه و متروك
من عشقي را يافتم
تو هنوز خودت هستي
پس از همه اينها
تو هنوز خودت هستي