آنهنگام که سقوط کردهام و روحم درآزردگیست
زمانی که سختی ها هجوم آورده و بر قلبم آوار می شوند
همچنان اینجا ایستادهام و در سکوت چشم انتظار هستم
تا تو بیایی و لحظهای با من همنشین شوی
تو آنقدر به من عزت میبخشی که میتوانم بر فراز کوهها صعود کنم
تو آنقدر مرا به اوج میرسانی که قادرم بر آبهای مواج قدم بزنم
آنگاه که بر شانهیِ فداکاری و ایثار تو تکیه میزنم قدرتمندم
تو مرا بیش از آن چه که میتوانم به اوج می رسانی
زندگی بدون مشقت معنایی ندارد
هر قلبِ بی قراری با نقص بسیار می تپد
اما هرگاه می آیی مرا از شگفتی سرشار میسازی
گاهی اوقات فکر می کنم که برای لحظه ای جاودانگی را می بینم
تو آنقدر مرا به اوج میرسانی که میتوانم بر فراز کوهها بایستم
تو آنقدر به من عزت میبخشی که بر آب دریاهای طوفانی قدم میزنم
آنگاه که بر شانهیِ فداکاری و ایثار تو تکیه میزنم قدرتمندم
بیش از آنچه که میتوانم باشم، به من عزت میبخشی
تو آنقدر مرا به اوج میرسانی که میتوانم بر فراز کوهها بایستم
تو آنقدر به من عزت میبخشی که بر آب دریاهای طوفانی قدم میزنم
آنگاه که بر شانهیِ فداکاری و ایثار تو تکیه میزنم قدرتمندم
بیش از آنچه که میتوانم باشم، به من عزت میبخشی