او جاده ی پشت را دنبال می کند و کوچه را
از مدرسه که تغییر نکرده می گذرد
در تمام این مدت
به زمانی فکر می کند که آن پسر کوچک بود
تمام مبارزاتی که برنده شده بود
فقط برای اینکه به او زندگی ببخشد
آن مرد
او آن مرد را دوست داشت
برای تمام زندگیش
ولی حالا ما یکدیگر را ملاقات می کنیم تا برای او گل ببریم
و فقط خدا می داند چرا
فایده اش چیست که دست ها ره به هم بفشاریم(حالت دعا کردن
وقتی بچه ها در آغوش مادران ناپدید می شوند
دنیای بی رحمی ست
ما چیز های زیادی برای از دست دادن داریم
و ما به ندرت چیزی را که باید بیاموزیم انتخاب می کنیم
پس اگر این خداست که پسرش را از او گرفت
او(خدا) نمی تواند کسی باشد که در ذهن او زندگی میکند
او (مادر)گفت مراقب خودت باش عزیزم
فکر نکن خدایی نیست
او گفت مراقب خودت باش عزیزم
تو مورد عشق واقع شده ای
اگر من ضعیف بودم، مرا ببخش
ولی من ترسیده بودم
تو چشمان مرا با بال های فرشته ها نوازش کردی
طوری که شیطان را به گریه می اندازد
بنابراین این روزها
زندگی من تغییر کرده است
و من خوب خواهم بود
ولی او فقط می نشیند و ساعت ها را می شمارد
به دنبال جرمش
به دنبال اینکه فایده ی فشردن دست ها به هم چیست
اگر چنین عشقی را از آسیب محافظت نکنی
دنیای بی رحمی ست
چیز های زیادی را باید ثابت کنی
و بهشت کسانی را کمک می کند که برای تو صبر می کنند
خب من دختری ندارم، پسری ندارم
فکر می کنم فقط منم
که در حیاتم زندگی می کنم
او(خدا) گفت مراقب خودت باش عزیزم
فکر نکن خدایی نیست
او گفت مراقب خودت باش عزیزم
تو مورد عشق واقع شده ای