آنگاه كه به تو گفتم كه نيازت دارم
بمن گفتي كه بايد هميشه منتظر بماني
اما اين نبودم كه عوض شدم، تو بودي
و اكنون تو رفته اي
فكرش را هم مي كردي
كه بروي
و من با خودم تنها بمانم
و مجبور شوم دنبات بيايم
و التماست كنم كه به خانه بازگردي؟
لازم نيست به من بگويي دوستت دارم
تنها كنارم باش
لازم نيست تا ابد بماني
ترا درك خواهم كرد
باورم كم، باورم كن
نمي توان كمكت كنم اما دوستت دارم
تنها باورم كن
من دست و پايت را نخواهم بست
مرا با خاطره اي تنها گذاردي
زندگي بنظر مرده و بسي غيرواقعي مي آيد
و هر آنچه مانده، تنهايي ست
چيزي براي تأسف نمانده است