من به عشق نیاز دارم، عشق
اوه، برای آرام کردن ذهنم
و من نیاز به زمان دارم
تا به یک نفر احساس تعلق کنم
مادرم میگفت
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
او میگفت عشق به آسانی نمیاد
ولی اون یک بازی بده بستونه
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
فقط به زمانی مناسب اعتماد کن
مهم نیست چقدر طول میکشد
تا یافتن عشق و تجدید حیاتم
چه تعداد غم و اندوه باید تحمل کنم
هم اکنون تنها چیزی که
مرا وادار به صبر و تحمل میکند
وقتی مقاومتم را حس میکنم
اوه
تقریبا به اتمام رسیده
یادم میاد مادر میگفت
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
او میگفت عشق به آسانی نمیاد
اون یک بازی بده بستونه
من چه مدت باید صبر کنم
چه مقدار دیگه میتونم تحمل کنم
قبل از اینکه تنهایی
باعث بشه قلبم، قلبم بشکنه؟
نه من نمیتونم زندگی با تنهایی را تحمل کنم
برای اینکه عشق را از آن خود بنامم ناشکیبا هستم
ولی وقتی احساس میکنم که من، من نمیتونم ادامه بدم
خوب این واژگان گرانبها مرا شکیبا نگهمیدارند
یادم میاد مادر میگفت
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
او میگفت عشق به آسانی نمیاد
اون یک بازی بده بستونه
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
فقط به زمانی مناسب اعتماد کن
مهم نیست چقدر طول میکشد
نه عشق، عشق به آسانی نمیاد
ولی من در انتظار میمانم
در انتظار اون صدای لطیف
که شبانگاهان با من به صحبت بنشینه
تا با آن بازوان ظریف
مرا محکم نگهداره
من در انتظار میمانم
اوه، تا آن روز
ولی این کار آسانی نیست، عشق به آسانی نمیاد
نه، میدونی که به آسانی نمیاد
مادرم میگفت
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
او میگفت عشق به آسانی نمیاد
اون یک بازی بده بستونه
مادرم میگفت
تو نمیتونی عشق رو شتاب بدی
نه، تو فقط باید صبر کنی
او میگفت عشق به آسانی نمیاد
اون یک بازی بده بستونه