زمانی، تنهای تنها
در دنیایی (پر) از غریبه ها گم شده بودم
هیچ کس نبود که به او اعتماد کنم
فقط با خودم، تنها بودم
ناگهان تو ظاهر شدی
قبل از این، آسمان ابری بود
اما الان صاف ِ صاف است
تو، ترس ها را بردی
و مرا دوباره به روشنایی آوردی
تو خورشیدی
تو باعث می شوی تا من بدرخشم
(یا) بیشتر شبیه ستاره ها
که شب ها چشمک می زنند
تو ماه هستی
که در قلب من می درخشد
تو روز ِ من
شب ِ من
دنیای منی
تو زندگی منی
حالا، هر روز، با این لبخند روی چهره ام
بیدار می شوم
دیگر اشکی نیست، دیگر دردی نیست
چون تو، مرا دوست داری
تو کمکم می کنی تا بفهمم
که عشق، پاسخی است
به تمام آنچه که هستم
و من، من از زمانی که تو، با شریک کردن زندگی ات با من، به من آموختی
انسان بهتری هستم
تو خورشیدی
تو باعث می شوی تا من بدرخشم
(یا) بیشتر شبیه ستاره ها
که شب ها چشمک می زنند
تو ماه هستی
که در قلب من می درخشد
تو روز ِ من
شب ِ من
دنیای منی
تو زندگی منی
زمانی که قوی نبودم
تو به من قدرت دادی
وقتی امیدها گم شده بودند
تو به من امید دادی
وقتی که نمی توانستم ببینم
تو چشمانم را باز کردی
عشق همیشه اینجا، منتظر من بوده...
تو زندگی منی