جان نیست از جان جدا
عروجدهنده خواستههایمست
آرزوهایش دیوانه کرده
یک عاشق دیوانه را
در قلب بیصاحبم
تمام نشدنیست الهام
آرزوهای دیوانه کنندهاش
چون یک باغ بهشتست
کوه ، سنگ میریزه به رویم
آینهها قهرن با صورتم
کفنِ نبودنش
تنگ میاد به بدنم
از تو بالاتر راهی ندارم
نمیتونم به هیچ جایی برم
میخوای بشی بشو (سبب) تنهاییم
رازیم به تقدیرم
با تو نداشتیم
دو جان در یک قلب
زمان رو به (سمت) تو بپیچم
دوباره بتونم برگردم به عقب