تو شهری که بدنیا اومدم
یه مردی زندگی میکرد که دریانورد بود
و برامون از زندگیش میگفت
تو سرزمین زیردریاییها
برای همین ما هم زدیم به دریا به سمت خورشید
تا اینکه یه دریای سبزی پیدا کردیم
و زیر موجها زندگی میکردیم
تو زیردریایی زردمون
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
و دوستامون هم همه سوارن
خیلی هاشون هم تو همسایگی زندگی میکنن
و گروه شروع به نواختن میکنه
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
[با سرعت کامل به پیش، آقای بوتسواین، با سرعت کامل به پیش
با سرعت کامل به پیشه، قربان
طنابها رو قطع کنین، طنابها رو رها کنین
آری، قربان، آری
ناخدا، ناخدا]
همینجوری که یه زندگی راحت داریم
هر کدوم از ما [هر کدوم از ما] هر چی نیاز داریم رو داریم [هر چی نیاز داریم رو داریم]
آسمون آبی [آسمون آبی] و دریای سبز [دریای سبز]
تو زیر دریایی زردمون [تو زیردریایی] زردمون [زردمون، آ-ها!]
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد
همهمون تو یه زیردریایی زرد زندگی میکنیم
زیردریایی زرد، زیردریایی زرد…