خستم از این حال خرابم
مثه همیشه بیقرارم
به جز یه ساعت فکر راحت
حسرت هیچ چی رو ندارم
خم میشه هر کوهی که یک آن
خودشو جای من بذاره
سخته یه روز کسی بفهمه
هیشکی رو جز خودش نداره
من چه بجنگم چه نجنگم
کل این بازی رو باختم
چه بمونم چه نمونم
از خودم خاطرهساختم
من که نگفتههامو گفتم
تو ترانههای سادم
چه بخونم چه نخونم
خودمو یاد تو دادم
یه شهر متروکه شدم
باقیِ عُمرو با خودم
کنار میام تا که تموم شه
چروک رو قلبم میگه
جوونیمم گذشت دیگه
چیزی نمونده که حروم شه
شبیه شمعی نیمه جون
سوختنمو کسی ندید
فقط میخواستن که بتابم
یه عمر حواسم به همه
بود و ولی بیدغدغه
گذشتن از حال خرابم