نیستی، دوباره زندگی من به سختی میگذره
اینکه تو رو ندارم قابل تشخیص نیست
تو رفتی از وقتی رفتی دستام همش در حال لرزیدنه
قلبم داره این درد رو قایم میکنه
حتی بعد سالها نتونستم به هیچ کس بگم
این عشق رو در قلبم دفن کردم و تو [برای من] مردی
الان همسرم و دوستم فکر میکنن من بیمارم
هیچ کس نمیدونه که به سوگ نشستم
بعد سالها همون جایی که تو رو برا آخرین بار دیدم
دوباره اون روز یادم اومد
این دفعه با ی دستم دخترمو گرفتم و درونم طوفان به پا شده
تو از اون راه رفتی و کوچ کردی
مثل شب هایی که تو بودی چراغ رو خاموش نکردم
بیا ببین که من هنوز هم به نبودنت عادت نکردم
الان همسرم و دوستم فکر میکنن من بیمارم
هیچ کس نمیدونه که به سوگ نشستم
اعتراف کردن بعد اون همه سال خیلی سخته
و بر طرف کردن این عشق
این دفعه خیلی چیزا باید بهت میگفتم
دوست داشتم بهت بگم ببین نتونستم فراموش کنم
امروز تولدته و من پیشت نیستم
برا همین اصلا حالم خوب نیست
پا به سن گذاشتم و دیگه مثل وقتی ترکم کردی نیستم
تازه یک دختر هم دارم، متاهلم
مثل شب هایی که تو بودی چراغ رو خاموش نکردم
من بیمارم و هیچ کس اینو نمیدونه