دو تنها بودیم، میتوانستیم یک حقیقت باشیم
اکنون در ترانههایی جدا به سر میبریم
من مجنون، تو شیرین،این اتفاقی نیست
همچون تلهای آماده برای یکدیگر هستیم
از زخمهای درونم به آبیها گفتم
یکی در آسمان که باریدن گرفت، و دیگری روی زمین، دریایی که تلالو داشت
همچنان که نگاهت فریاد میکشد که " این دزدی است"
احساس میکنم از چشمانت دور شدهام
احساس میکنم از چشمانت دور شدهام
به هیچ کس نگو، بگذار میان زخمهایمان بماند
در شهرها جایی برای ما نبود، ولی در ترانهها لبریز شدیم
فراموش نکردم، واین گونه بزرگواری از من شد
آه، پیمانهها به خاطرت امشب شکستند