احوالم رو جویا نیست، حتی در خونمم دیگه نمیزنه
مدتیه منتظرم ولی خبری ازش نیست
توی قلبم زخم پنهونی دارم، ذهنم دیگه کار نمیکنه
اتفاقات ناگوار، فقط زندگیمو میگذرونم
شرایط من انگار غرورتو خدشه دار کرده بود
راه حلشو پیدا کردم، ولی فکر نمیکردم کارساز باشه
میتونم از خودم بگذرم، از تمام روزگار میگذرم
فقط یه نسیم از نفس اون، تمام راه حل من بود
موقع رفتن یه نگاه زخم خورده ای به من انداخت
تو تمام عمرم تا این حد زمین نخورده بودم
اون موقع عشق جوری قلب ادمو میسوزونه
که تا حالا از دنیا اینقدر سیر نشده بودم، تو دنیا به این حد خفگی نرسیده بودم
موقع رفتن یه نگاه زخم خورده ای به من انداخت
تو تمام عمرم تا این حد زمین نخورده بودم
اون موقع عشق جوری قلب ادمو میسوزونه
که تا حالا از دنیا اینقدر سیر نشده بودم، تو دنیا به این حد خفگی نرسیده بودم
من با هیچ کس تا این حد همدم نشده بودم