تا آخر برو
دیگر هیچ کسی نمیشنود و اهمیتی نمیدهد
چون عشق تا آخر (مرگ) همراه است
تو که این همه دروغ میگفتی
من که بدون تو ذوب میشدم
قلبی که به موم تبدیل شد
نمیتوانستی اینها را ببینی
چرا؟ برای چی، برای چی؟
و ادامه دادن این بی مورد است
هر چه باشد تو از راهت برنمیگردی
چرا؟ برای چی، برای چی؟
اوه
نمیتواند سرنوشت را مورد ضرب و شتم قرار دهم
من فقط عاشق بودم، مشکلم این بود
حتی اگر خم شوم، زمین نخواهم خورد
بپرس
اگر من برنگردم دلیلش چیست
برای همه خوب و بدها یک مثل یک ماه بودم
بیا و ببین که خیلی دور است
آن درد برای مدتی،
تبدیل به یک آتش میهمان شد، آه، آه
و بعدش این غم و اندوه ناله و فریاد میزند
که بعضی وقتها طنین (انعکاس) صدایش بسیار عمیق است
من که بدون تو ذوب میشدم
قلبی که به موم تبدیل شد
نمیتوانستی اینها را ببینی
چرا؟ برای چی، برای چی؟
و ادامه دادن این بی مورد است
هر چه باشد تو از راهت برنمیگردی
چرا؟ برای چی، برای چی؟
اوه
نمیتواند سرنوشت را مورد ضرب و شتم قرار دهم
من فقط عاشق بودم، مشکلم این بود
حتی اگر خم شوم، زمین نخواهم خورد
بپرس
اگر من برنگردم دلیلش چیست
برای همه خوب و بدها یک مثل یک ماه بودم
بیا و ببین که خیلی دور است