بازهم بیدار میشوم در اتاقَم بیتو
بیدار نمیشدم ای کاش
عکسی به کنارم، زنی لبخندزنان
آه آن زن
باز هم آتش دارم در سر
بازهم صبحی دیگر بیدار میشوم به قصد ِدر آتش بودن
آتش است همه به دورَم
حتی دراز میکشم رویِ آتش،میدانم آتش میگیرم
و سوختم باز، اما سوختم باز
گمانبردم کسی خاموشمیکند روحَم را
باورداشتم ولی سوختم باز
بهخاطر ِ چه کسی؟ محضِ چه؟
یاد آور مرا
سوزاندم چه بسیار را برای تو
میسوزانم حتی بس بیش
نمیکنم فراموش
جای سوختنها به دورم همه، به یادم میآورند تو را
یاز هم آتش دارم در سر
بازهم صبحی دیگر بیدار میشوم به قصد ِدر آتش بودن
آتش است همه به دورَم
حتی دراز میکشم رویِ آتش،میدانم آتش میگیرم
و میسوزم باز، اما میسوزم باز
گمانبردم کسی خاموشمیکند روحَم را
باورداشتم ولی سوختم باز
بهخاطر ِ چه کسی؟ محضِ چه؟
باز هم آتش دارم در سر
بازهم صبحی دیگر از قصد بیدار میشوم در آتش
آتش است همه به دورَم
حتی دراز میکشم رویِ آتش،میدانم آتش میگیرم