با شادی دروغین وقتم را گذراندم
در تله ذهن پرسه زدم و گشتم
عذر میخوام، خیلی مست آمدم
ساعت 5 صبح دم درت استادم (منتظر موندم)
تا وقتی که عشق ارباب من است
تا وقتی که ممنوعیت ها مخفی است
درحال حاضر کلمات در قفس سکوت میکند
زمان پرواز میکند و حال منتظر میمانیم و خواهیم دید
شب مثل یک ژاکت پشمی بلند در پشتم است
هجا نمیماند و فرار میکند
خاطره میماند و از جایش بلند نمیشود، نمیفهمد
دریایی از افکار هست
کوچه به کوچه به دنبالت گشتم
بخدا حساب و کتابی ندارد
درون من، به بلندی میسوزد میسوزد با من میسوزد
مثل رفتن یک راه طولانی است
اینطور به صورتم نگاه نکن
آه، عزیز من اینگونه نکن
کوچه به کوچه به دنبالت گشتم
بخدا حساب و کتابی ندارد
درون من، به بلندی میسوزد میسوزد با من میسوزد
مثل رفتن یک راه طولانی است
اینطور به صورتم نگاه نکن
آه، عزیز من اینگونه نکن
شب مثل یک ژاکت پشمی بلند در پشتم است
هجا نمیماند و فرار میکند
خاطره میماند و از جایش بلند نمیشود، نمیفهمد
دریایی از افکار هست
کوچه به کوچه به دنبالت گشتم
بخدا حساب و کتابی ندارد
درون من، به بلندی میسوزد میسوزد با من میسوزد
مثل رفتن یک راه طولانی است
اینطور به صورتم نگاه نکن
آه، عزیز من اینگونه نکن
کوچه به کوچه به دنبالت گشتم
بخدا حساب و کتابی ندارد
درون من، به بلندی میسوزد میسوزد با من میسوزد
مثل رفتن یک راه طولانی است
اینطور به صورتم نگاه نکن
آه، عزیز من اینگونه نکن
آه، عزیز من اینگونه نکن