راستش من نمیتونم عاشقی که توی صف تو بایسته بشم
مگه یه دنیا واسه ما کافی نیست
من مال خودمم و تو هم اختیار خودت رو داری
از هر سه تا دروغ مگه یکیش راست نیست
این قطار تنهایی عجب سمفونی تمام نشدنی هست
برو اما فراموش کن منو منو منو
برای من آسونه فراموش میکنم میره
اما قلبم تورو نمی بخشه
ای امان بذار همینطور غیرممکن بمونه
از همونجایی که احساس ضعف داره جدا بشه
نه روی تو خندید ، نه من راضی شدم
وقتی قرار نیست بشه ، نمیشه
سهم من تنهایی شد و تقدیر همیشه بهم آسیب زد
وقتی دیگه بهم نمیخنده ، پس نخواهد خندید