مست بگو ، راست بگو
تا شب یلداست بگو
تا نفسی هست بگو
هرچه دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم ، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم
گریه بر این حال کشید
اشک در این فال کشید
بر تن بی دست خدا
نقش دوتا بال کشید
خواب شدم ، مست شدم ، با همه یکدست شدم
تشنه بی آب شدی ، نیست از این هست شدم
تلخ بگو ، راست بگو
تا شب یلداست بگو
تا نفسم هست بگو
هرچه دلت خواست بگو
خسته و بی تاب شدم
محو شدم ، خواب شدم
خسته از این پنجره ها
منتظرت قاب شدم