زندگی گفت: برای تو نمی ایستم
با هر نفس پایان می آید
دانسته هایت برای خودت بماند
تو یک بهار دروغگویی
دیگر برای تو نخواهم بود
تو یک خزان دروغگو
من یک چنار عظیم عاشق
چند فصل از من گرفتی
چند عشق را پس فرستادی
روحم می گوید: دیگر گول تو را نمی خورم
بگو چند بهار گذشت
گل های پنجره ام پژمرده شدند
بلکه زمان تمام شد
محبوبم بر نمی گردد