آه قلبم به تنگ میاد
غروبا تمومی نداره
بدون دیدن بهار عمر
پیر شدم
برای من حرامی؟
برای من ضرر داری؟
آیا اگه ی روز دیگه دوستم داشته باشی
گلهای تو پژمرده میشه؟
وقتی بارون ها از سقف چکه میکرد
ببین برگای زرد دوباره اجتناب ناپذیر شد
وقتی بارون [اشک] از چشمام میچکید
غروب های بدون تو دوباره اجتناب ناپذیر شد
دویدم فرار کردم
خون جلوی چشممو گرفت
گول خندیدنم رو نخور
مرگ سختی در پیش داری
بخاطر آوردن و توقف کردن کافیه
حرفمو فراموش نکردم
دوباره برای من از تو فال ها
راهی دیده میشه