یه روز بارونی بود،1 خالیِ خالی خیابونا
تو انتظار، چشمام به پنجره تا صبح فردا
بگو عشقم بگو، پایان این عشق تا به کجا
یه روز بارونی بود، ناگهان تو رو دیدم
از عشق تر شدم، روزی که تو رو دیدم
اون شب، خودم رو خوب به یاد دارم
مثل چراغهای خیابونا سوختم و سوسو زدم
مثل دعای بارون بهت التماس میکنم
یه قطره نفت روم بنداز، که دارم میسوزم2
به خاطر خدا بسه، که کورکورانه عاشق شدم
بیوفا! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
عزیزم! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
زنی که تو بارون اومدی، همه چیز با تو شروع شد
ریتم قلبم که دوستت داره، دیگه خیلی کند شد
نه عشق ورزیدن بلد بودم نه جوری که میشه عاشق شد
داشتم از عشق فرار میکردم که یقهام گرفتارش شد
مثل دعای بارون بهت التماس میکنم
یه قطره نفت روم بنداز، که دارم میسوزم
به خاطر خدا بسه، که کورکورانه عاشق شدم
بیوجدان! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
عزیزم! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
[دکلمه]
من تو زندگیم هیچوقت انقدر خیس نشده بودم
من تو زندگیم هیچوقت انقدر عاشق نشده بودم
با وجود همهی اون جنگهایی که دیده بودم
من تو زندگیم هیچوقت انقدر زخمی نشده بودم
زخمی نشده بودم، زخمی نشده بودم، زخمی نشده بودم
مثل دعای بارون بهت التماس میکنم
یه قطره نفت روم بنداز، که دارم میسوزم
به خاطر خدا بسه، که کورکورانه عاشق شدم
بیوفا! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
عزیزم! در رو باز کن که مرد بارونی شدم
1. یه روز بارونیه2. نرسیدن نفت / سوخت به فتلیهی چراغ، باعث سوختن و از بین رفتنش میشه = خشک سوختن