یک طالع بی وفا
دردی بی درمان دارم
مثله اینکه اینا بس نبوه
ظلم یارم هست
چطور نسوزم چطور گریه نکنم
هر روز می نوشم چطور عصبانی نباشم
دعای باران خوندی واسه چشمام؟
والا اشک تو چشمای من چیکار می کنه؟
به تو چیکار کردم، که من از خودم رفتم
والا سفیدی تو موهام چیکار می کنه؟
اگه به من امید نمی داد، ترک کرده نمی رفتی
اگه تو رو اینجوری دوست نداشتم
این دردای بی درمان تو من چیکار داشت؟
دیگر عذاب این زندگی رو نمی تونم بکشم دیگه
دیگه نه به عشق و نه به سرنوشت اعتقاد ندارم دیگه
دیگر عذاب این زندگی رو نمی تونم بکشم دیگه
دیگه نه به عشق و نه به سرنوشت اعتقاد ندارم دیگه