امروز روزی خواهد بود که کسی به تو توجه نخواهد کرد و اهمیتی
نخواهد داد
ولی تو باید کاری رو که باید رو بکنی
الان دیگه تقریبا باید فهمیده باشی که چه کار باید بکنی و اینکه قدم
بعدی ات چی هست
(خطاب به خود)
باور نمی کنم کسی حسی رو که من به تو دارم رو داشته باشه
مردم در کوچه و خیابون در مورد تو صحبت میکنند
که درون تو مثل اتش شعله ور شده (از درد شکست و غمت)ب
مطمئنم که قبلا همه ی این ها رو شنیدی
و هیچ وقت هم شکی نداشتی(میدونی میخواهی چه کاز کنی)ی
باور نمی کنم کسی حسی رو که من به تو دارم رو داشته باشه
و همه ی راه هایی که باید با هم میرفتیم مارپیچی هستند
و همه ی چراغ هایی که راهنمای ما بودند سوخته اند
خیلی چیزها هست که دوست دارم بهت بگم اما نمیدونم چه جوری ؟
شاید به خاطر اینکه تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی
و بعد از همه ی اینها تو عشق و زندگی من هستی
امروز قرار بود روز ثابت کردن باشه
الان باید فهمیده باشی که چه کاری رو نباید بکنی
(خطاب به خود)
باور نمی کنم کسی حسی رو که من به تو دارم رو داشته باشه
و همه ی راه هایی که باید با هم میرفتیم مارپیچی هستند
و همه ی چراغ هایی که راهنمای ما بودند سوخته اند
خیلی چیزها هست که دوست دارم بهت بگم اما نمیدونم چه جوری ؟
من گفتم شاید
تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی
و بعد از همه ی اینها تو عشق و زندگی من هستی
من گفتم شاید
تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی
و بعد از همه ی اینها تو عشق و زندگی من هستی
گفتم شاید
تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی
تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی
تو کسی خواهی بود که من رو نجات میدی