امروز صبح آخرین احترامات رو به یه قبر تازه ادا کردم
خداحافظی ام رو کردم، حرف دیگه ای برای گفتن باقی نمونده
یه کلیسای کوچیک، یه شهر کوچیک، و هیچ اشکی ریخته نشد
دلم نمیخواست اینطوری بشه، از تموم اینها متنفرم
[Chorus]
راستش از تموم اینها متنفرم
از تموم اینها متنفرم
از تموم اینها، از تموم اینها
حالا دیگه میدونم چرا بعضی روزها عشقم رو ازت مخفی میکنم
نه برام مهم نیست که اینو توی دلم نگه دارم
تو از راه رسیدی و دیوار دورم رو خراب کردی
انگار که تو پیدام کردی
حالا میدونم چرا
امروز صبح که از خواب بیدار شدم حالم انقدر خراب بود
توی تموم زندگیم یه بازنده بودم، قرار نیست تغییر کنم
اگه خوشت نمیاد، در اونجاست، هیچکس مجبورت نکرده که بمونی
هیچ زنی روی این سیاره وجود نداره که بتونه با این وضع کنار بیاد
اونجوری که من دلم میخواست، متنفرم از همه اینها
[Chorus]