به اشکی که مانند سنگی کوچک در چشمانت نشسته است، نگاه کن
به خاری که کنارت روییده است، نگاه کن
منتظرت خواهم ماند
پیمانی که با من بستی، حیله ای بیش نبود. این از پیچیدگی روزگار است
با این حال، منتظرت خواهم ماند
با تو یا بدون تو
با تو یا بدون تو
از میان طوفان، به ساحل رسیدیم
هر چه داشتی به من دادی، ولی من بیشتر می خواهم
و من منتظرت می مانم
با تو یا بدون تو
با تو یا بدون تو
باشی یا نباشی، نمی توانم زندگی کنم
تو از من دور شدی
تو از من دور شدی
دست هایم به هم گره خورده است، بدنم کبود شده است
او مرا تنها گذاشته است، چیزی برای برنده شدن ندارم
چیزی برای باختن ندارم
تو از من دور شدی
تو از من دور شدی
با تو یا بدون تو
با تو یا بدون تو
باشی یا نباشی، نمی توانم زندگی کنم
آری
من و تو در شب های تابستان، مانند ستارگان خواهیم درخشید
من و تو در زمستان - که مانند کودکان ساده و معصوم است - خواهیم درخشید
یک قلب، یک امید، یک عشق
با تو یا بدون تو
با تو یا بدون تو
باشی یا نباشی، نمی توانم زندگی کنم