در شهر
هزاران در وجود دارد
هزاران دختر
آن ها دوست دارند دوست داشته شوند
وقتی مرا صدا می زنی
می خواهی دستم را بگیری
می دانی که نمی توانی
اما حرفی برای گفتن نداری
و من تو را می شناسم
اگر به یک پایان نیاز دارم
تو درک خواهی کرد
که به من احتیاجی نداری
لطفا مرا ببخش
من چراغ (رندگی) تو نیستم
من چراغ (رندگی) تو نیستم
من فقط می خواهم بدانم
کر:
چرا، چرا نمی خواهم با تو باشم
و گریه می کنم
حالا و بعدا
فقط چرا، چرا ترجیح می دهم تنها باشم
و زندگی ام را ببینم
بدون تو
حالا واقعا احساس پوچی می کنم
و فقط استرس
می خواهم مخفی شوم
و تو گفتی
که باور نداری
موافق نیستی
درک نمی کنی
و تو گفتی
که دنیایت را ویران کردم
قلبت را ویران کردم
می خواهم بدانم چرا
چرا این گونه است
لطفا به من بگو
می خواهم بدانم
فقط می خواهم بدانم
کر