همونطور که سقوط میکنم منو بگیر
بگو که اینجایی و همه چیز تمومه
با اطرافم حرف میزنم
هیچکس اینجا نیست و من به درون خودم سقوط میکنم
این حقیقتت
دیوونه م میکنه
میدونم که اگه بخوام
میتونم درد رو متوقف کنم
قسمت همخوانی:
برنگرد
تسلیم درد نشو
سعی نکن پنهان بشی
در حالیکه اونا دارن اسمتو بلند صدا میزنند
چشمهاتو نبند
خدا از دروغی که توی اونهاست با خبره
از نور خارج (دور)نشو
هیچوقت نخواب هیچوقت نمیر
چیزی که میبینم منو میترسونه
اما یه جورایی بهم میفهمونند
چیزهای بیشتری توی راهه
ترس دست و پای من رو بسته
و به زودی
اشکهام من رو کور میکنند
اگه بخوام
میتونم درد رو متوقف کنم
قسمت همخوانی
فرشته هایی که نازل شده اند به طرف پاهام میرند
زمزمه هایی توی گوشم
مرگ جلوی چشممه
خیلی نزدیکه,میترسم
اون به من اشاره میکنه که دنبالش برم
باید تسلیم بشم؟
ماورای پایانم باید(دوباره) شروع کنم؟
هر چیزیکه کم ارزش کردم تا
آخر خط رو ببینم فراموش میکنم
قسمت همخوانیx3
ما رو از خطر نجات بده
ما رو از(شر)شیطان نجات بده