هفت صبح، هر روز از جا برخیزم
میزنم جارو به روی زمین
میخوانم کتابی دلنشین
بر دیوار کشم نقاشی اینچنین
نواختن و بافتن، پختن و فکر این
کی رسد روزهای بس شیرین؟
بعد ظهر بازی و باز هم بعد پختن
جستوخیز و رقص و [?]
گه سفال، گه بازیِ شمعسازی
بعد ورزش، بعد چرخش، جنبوجوش، آرامش
گر وقتی باشد، باز کتاب میخوانم
یا هم بر دیوار جای خالی دانم
من خودم هم ندانم چه موقع رهایم از [?] چنین
بیا که من در آسمان نورهای زیبا بگردند عیان
خواهم روم
بیا با هم [?]
دیگر ز مادر نمانم نهان