میدانستی که من برایت خوب نیستم؟
من یاد گرفتم که ببازم، چیزی که تو تحملش را نخواهی داشت
برای متوقف کردن خونریزی ات لباسم را پاره کن
اما هیچ چیزی رفتنت را متوقف نخواهد کرد
وقتی به خانه میرسم، بی صداست
و من تنهایم
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"
آیا در حال حاضر هم چیزهای زیادی نمیدانی؟
اگر اجازه دهی، تنها تو را خواهم رنجاند
مرا دوست خود بخوان اما نزدیکترم بدار
وقتی مهمانی به پایان رسید خبرت میکنم
وقتی به خانه میرسم، بی صداست
و من تنهایم
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"
اما بعضا هیچ چیز بهتری نیست
روزگاری با هم وداع کرده بودیم
بیا، بیا بی خیالش باش
بگذار که بگذارم بروی
وقتی به خانه میرسم، بی صداست
و من تنهایم
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"
میتوانستم به دروغ بگویم: "من این را همینگونه دوست دارم، همین را دوست دارم"