????چهره ات خستگی ها را می زداید...
در آن تصویر *شام* را میبینم...
*حلب* را در رویایت آوردم،
حتی در رویایت هم خوابید.
????چهره ات شعری است ای زیبا...
آهنگی پر از درد ...
چهره ات آنگونه است که در ابتدای زمستانی
بدون اشک، گریه کند...
????چهره ات، حال قبل از شعر گفتن است
که خودم را در آن زندگی میکنم.
مانند وحی جادویی بمان
نا بتوانم اینگونه پیدایت کنم
????و اگر ابری بارانی شدی و آرام آرام گریستی،
برای اشکهایت اقیانوسی می شوم
تا تمامت را در آغوش بگیرم...