مثه يه دختر جوون زرنگ بودم , هيچ وقت به خونه بند نبودم هميشه خطر روبروم بود
و پدرمو هم که از دست داده بودم عاشق چيزاي منفي مثل شراب دزدي بودم "مادرم ميگفت "من و تو کجا رو اشتباه کرديم , دختره نادون؟
" سنت واسه عيش و نوش خيلي کمه و هنوز نميتوني درست فکر کني"
اين چيزا رو ميگي و منو کلافه ميکني
"خيلي جووني , خيلي ضعيف النفسي"اما من ديگه بعضي وقتا حس يه جينِ پوسيده بهم دست ميده
چون ديگه کلافه ام ميکني کلافه ام ميکني
, اصلا تو کي هستي که بخواي درباره م قضاوت کني
عروس خانم اتفاقي (اشاره به ناموفق بودن ازدواج مادرش)؟
پس اون نابغه اي که منو به دنيا آورد کي بود؟
(کنايه ميزنه که مادر شدن واسه تو زود بود پس تو که به من ميگي نادون
آدمي هستي که مغاير عقايدت نظرت رو ميگي من دلم ميخواد دنيا رو از ديد خودم ببينم نه از ديد تو
اما تو ميگي ," سنت واسه عيش و نوش خيلي کمه و هنوز نميتوني درست فکر کني"
اين چيزا رو ميگي و منو کلافه ميکني "خيلي جووني , خيلي ضعيف النفسي" اما من ديگه بعضي وقتا حس يه جينِ کهنه و پوسيده بهم دست ميده چون ديگه کلافه ام ميکني کلافه ام ميکني ديگه خسته و شکسته شدم از کردارت فقط قبول کن که همه ش تقصير تو بود وقتايي که تا صبح خونه نميومدم " سنت واسه عيش و نوش خيلي کمه و هنوز نميتوني درست فکر کني" اين چيزا رو ميگي و منو کلافه ميکني "خيلي جووني , خيلي ضعيف النفسي" اما من ديگه بعضي وقتا حس يه جينِ کهنه و پوسيده بهم دست ميده چون ديگه کلافه ام ميکني کلافه ام ميکني متوجه نيستي که داري کلافه ام ميکني؟کلافه ام ميکني