ما در خیابان قدم میزدیم
وقتی که چراغ ها به روشنایی می درخشیدند
قبل از اینکه جایی برای بودن داشته باشم
برگرد به زمانی که تمام شب مال ما بود
و ما خوشحال بودیم
هنوز به لحظه های خوب گذشته برمیگردم
ما دزدکی به سیرک رفتیم
تو دستهاتو دور گردن من انداختی
برگرد به زمانی که من شایسته اش بودم
و ما خوشحال بودیم
وقتی که خوب بود عزیزم
خوب بود عزیزم
ما همه چیز رو لو دادیم
هیچ کس نمیتونست حس کنه حالی رو که ما
می خندیدیم در تاریکی
درباره مزرعه پدرت صحبت میکردیم
که یه روزی میخواستیم بخریمش
و ما خوشحال بودیم
ما به غروب خورشید نگاه میکردیم
در قایق های روی آب
از نوع همون احساسی است که همین الآن دارم
و خداحافظی باید سخت تر باشد
آخه ما خوشحال بودیم
وقتی که خوب بود عزیزم
خوب بود عزیزم
ما همه چیز رو لو دادیم
هیچ کس نمیتوانست حس کنه حالی رو که ما
می خندیدیم در تاریکی
درباره مزرعه پدرت صحبت میکردیم
که یه روزی میخواستیم بخریمش
و ما خوشحال بودیم
از صداهایی متنفرم
که بهم میگن هیچ وقت عاشق نبوده ام
ولی اونها هیچ انتخابی به من نمیدهند
و اون چیزیه که این اشکها بخاطرش میریزند
آخه ما خوشحال بودیم
ما خوشحال بودیم
وقتی که خوب بود عزیزم
خوب بود عزیزم
ما همه چیز رو لو دادیم
هیچ کس نمیتونست حس کنه حالی رو که ما
می خندیدیم در تاریکی
درباره مزرعه پدرت صحبت میکردیم
و تو میخواستی با من ازدواج کنی
وقتی که ما خوشحال بودیم
آره ما خوشحال بودیم
Oh-oh, oh-oh-oh
ما خوشحال بودیم