راهم را از بین تارکی حس میکنم
با یه قلب تپنده راهنمایی میشم
نمیتونم بگم چه زمانی این سفر تموم میشه
اما میدونم کی شروع میشه
اونا میگن من برای اینکه بفهمم خیلی جوونم
اونا میگن من تو رویا گیر کردم
اگه چشمامو باز نکنم زندگی از من عبور میکنه
خب من که با این قضیه مشکلی ندارم!
پس هرموقع همه ی اینا تموم شد منو بیدار کن
وقتی که باهوش تر و پیر تر شدم
تمام این مدت سعی میکردم خودمو پیدا کنم
نمیدونستم گم شدم
من سعی کردم بار این دنیا رو به دوش بکشم
اما من فقط دو تا دست دارم
امیدوارم فرصت گشتن دور دنیا رو بدست بیارم
و هیچ برنامه ریزی هم ندارم
،آرزو میکنم کاش میتونستم همین قدر جوان بمونم
وقتی که نمیترسم چشمامو ببندم
زندگی یه بازیه که برای همه درست شده
و عشق هم یه جایزه است
پس هرموقع همه ی اینا تموم شد منو بیدار کن
وقتی که باهوش تر و پیر تر شدم
تمام این مدت سعی میکردم خودمو پیدا کنم
نمیدونستم گم شدم
نمیدونستم گم شدم
نمیدونستم گم شدم
نمیدونستم گم شدم
نمیدونستم گم شدم