مانند صحنه ی یک فیلم
در شیرین ترین رویاها
خودمونو کنار هم تصور کرده ام،
تا، اکنون لبانت را
روی سر انگشتانم احساس کنم
باید بگویم حتی بهتر از....
تمام لحظاتیست که فکر میکردم امکان داشته باشد،
عالی و پرشور است و به من حس رهایی از
تمام غم هایم را میدهد،
رهایی از تمام اشکهایی که ریخته ام و
سرتاسر زندگی ام را...
همنوایی
در انتظار امشب سپری کرده ام
آن هنگام که اینجا در آغوشم جای میگیری
در انتظار امشب
این عشق را برای مدتها تصور کرده ام
در انتظار امشب
حرفهای لطیفی که می گویی،
نفسم را از من میگیرد،
همین حالا دوستم داشته باش و هرگز رهایم نکن،
با گم شدن در آغوش تو
مکان مقدسی یافته ام
میخواهم تا ابد در این حالت باقی بمانم
به روزهایی می اندیشم که خورشید عادت داشت
در قلب خالیه من غروب کند، تک و تنها در رختخوابم،
با غلت خوردن و پیچیدن،
احساسات محکمی بودند،
و میدانستم که باید صبر کنم...
همنوایی
گذشته، روزهاییست که خورشید عادت داشت در قلب خالیه من غروب کند
،تک و تنها در بسترم،
با غلت خوردن و پیچیدن،
احساسات شدیدی بودند،
و میدانستم که باید صبر کنم...
همنوایی