در پشت آستانه ترس هايم
و اشتباهاتم، و خطاهايم
در پس زخم هاي گذشته
و عشق هايي كه ديگر فراموش شده
پس از معصوميت كه بعضي روزها دارند
پس از طعنه هاي آن سالها
تنها سرمايي بيكران بوده است
و خار بي رحم رهايي از تخيلات
مثل يك خورشيد به زندگي من هجوم مي آوري
مثل شفافيت لطيف عشق
مثل عطر نسيمي از گذشته
تمام درد هاي من را پاك ميكني
دوباره عشق بورز يك بار ديگر
تا دوباره در تو متولد شوم
در نگاهت
پوشيده مي شوند با نور تو
سايه هاي تنهايي من
پس از معصوميت كه بعضي روزها دارند
تنها سرمايي بيكران بوده است
مثل يك خورشيد به زندگي من هجوم مي آوري
مثل عطر نسيمي از گذشته
دوباره عشق بورز يك بار ديگر
تا دوباره در تو متولد شوم
در نگاهت
پوشيده مي شوند با نور تو
سايه هاي تنهايي من
دوباره عشق بورز تا حس كنم ديگر
تو با من خواهي ماند
كه من را ترك نخواهي كرد
و اينطوري به ميتوانم زندگي كنم
عشق شيريني كه تو به من مي دهي