Voilà pourquoi je chante [Persian translation]

و اینجا قلب من بین دو پرانتز قرار دارد ؛ تو را اشاره ميكنه

حتی به خاطر آن شادیهای شکستني ای که به من ارزانی داشتی

و من اگر ممکن باشد میخواهم زیبا و آراسته به سوی تو برگردم

و آسون خاطرات رو فراموش کنم

وقتی یکی عشق را روی ماسه ها در تعطیلات مینویسه

بايد بدونه که یک روز باران آن را پاک خواهد نمود

که باعث میشه روحمون اشتباه كنه

که حتی باور کنه که خورشید از ما کمتر آسیب پذیر هست

این هست دلیل ترانه سرایی من؛ دلیل اینه که چقدر عااشقت هستم

این هست دلیل این که زندگی من هست بند به زندگیه تو

باز هم با همه ی قطارهای رونده اجازه میدهم که بروی

هیچ چیزی واقعا برای مدفون شدن نبوده ؛هیچ چیزی حتی جدی هم نبوده

لازمه که بیاموزم چطور عاشقت باشم اکنون

بایستی باور کنم همه چیز را

حتی سکوتهایت را

و سکوت پر غرور و برق نگاه کودکانه ات را

این هست دلیل خواندن ترانه ام ؛دلیل عاشقت بودنم

دلیل این که زندگیم بسته به زندگی توست

زندگی؛زندگی جنونه ؛آرومه؛چیزی نیست

عطر وانیله؛باغی در دیگر زمان است

وقتی یکی می ایستد اندکی در لبه ی دوران کودکی

دیگری باور دارد که او بایستی به طریقی آن را فراموش کند

اما من همیشه در اعماق خاطراتم

عطر آرام و گنگ آن صبح تابستانی را نگاه داشته ام

این هست دلیل خواندن ترانه ام؛دلیل عاشق تو بودنم

دلیل این که چرا زندگیم وابسته ست به زندگی تو

اگر من رودر رو با سایه ها میجنگیدم

و مخفی میشدم در شب تا صدایم را خفه کنم

خنده ها و اشکها پاداش من خواهد بود؛

وقتی پرده ها سقوط کنند پرده ی دیگری بالا می آید

فردا و هزاران سال بعد دوباره آغاز خواهم کرد

این هست دلیل ترانه سرایی ام ؛این هست دلیل عاشق تو بودنم

این هست دلیل این که زندگیم بسته به زندگی توست