شب صدایی رو میشنوم که شروع به صحبت میکنه
پوچی میخواهم
روزی دیگر میگذرد که من زنده ام
شبی دیگر از دلتنگی که من سرگردانم
سعی میکنم آویزان شوم (خودم را دار بزنم؟) اما زیربار سنگینی گناهان سقوط میکنم
چراغ ها را خاموش میکنم زیراکه حلقه خوشبختی دروغ است
اینجا مردم با من حرف میزنند و مرا فراموش میکنند
شب صدایی را میشنوم که شروع به صحبت میکند
به لبه نزدیک میشوم و میتوانم کف را ببینم
پوچی میخواهم
اما اگر قدمی بیشتر بردارم
زیرسنگینی مشکلات سقوط میکنم
روحم شناور است
در رویاهایم گم شده بودم
پیش از اینکه زمان کارم را تمام کند
چه کسی میشناسد تا به من بگوید
برای چه کسی زندگی کنم (اوه نه)
زندگی کنم (زندگی به چه کار می آید؟)
زندگی کنم (برای چه؟(
زندگی کنم (برای چه؟(
وقتی قدرتی برای بیشتر جنگیدن نمی یابم
نه توان مقاومت
نه توانایی ادامه دادن
تا بگریم
من تسلیم نمیشوم زیرا که نباید تسلیم شوم
و صدای در سرم مانند یک اکو
بین زندگی ، پوچی و هرج و مرج
میدانی که برای من حلقه خوشبختی دروغ است
دیگر نمیتوانم طاقت بیاورم ، کمکم کن
اینجا آدمها دیوانه هستند مرا رها نکن
حتی اگر هوشیاری ام را از دست داده باشم
کمکم کن
اما اگر من یک قدم دور میشوم
به زیربار سنگینی مشکلات فرو خواهم رفت
روحم به پرواز در می آید
اما اگر من یک قدم دور میشوم
زیربار سنگینی مشکلات سقوط خواهم کرد
روحم به پرواز در می آید
در رویاهایم گم شده بودم
پیش از اینکه زمان کارم را تمام کند
چه کسی میشناسد تا به من بگوید
برای چه کسی زندگی کنم (اوه نه)
زندگی کنم (زندگی به چه کار می آید؟)
زندگی کنم (برای چه؟(
زندگی کنم (برای چه؟(
قدرتی برای بیشتر جنگیدن نمی یابم
نه توان مقاومت
نه توانایی ادامه دادن
تا بگریم
شبها صدایی را میشنوم که شروع به صحبت میکنند
وقتی شب میرسد
پوچی میخواهم
سعی میکنم امیدم را از دست ندهم
وقتی میشنوم که میگویند
برای چه کسی زندگی کنم (اوه نه)
زندگی کنم (زندگی به چه کار می آید؟)
زندگی کنم (برای چه؟(
زندگی کنم (برای چه؟(
قدرتی برای بیشتر جنگیدن نمی یابم
نه توان مقاومت
نه توانایی ادامه دادن
تا بگریم
یکی باید زندگی کند
خوبی زندگی چیست؟
دیگر قدرت زندگی ندارم نه نه