برای او زندهام، میدانی از چه زمانی؟
از زمانی که اولینبار به او برخوردم
به خاطر نمیآورم چگونه اما
به درونم وارد شد و آنجا ماند
برای او زندهام چرا که
روحم را به شدت به لرزه در میآورد
برای او زندهام و اجبار نیست
من هم همانند تو عاشقم
اونی که من میشناسم هرگز منو رها نمیکنه
مهم نیست که چیکار کنم
میدونم این عشق هرگز منو فریب نمیده
مهم نیست چی شد که من رفتم
یا همه ی اتفاقاتی که میدونم
اما اکنون او اینجاست تا دوباره عاشقم باشه
او الههٔ شعر و موسیقی است که
میدانم چیزی شیرین تر از این نیست
از راه یک پیانو
مرگ دور میشود
من برای او زندهام.
حالا با این عشق تازه خیلی خوبم
با همه ی آزارش و غم هایش
تو تنها کسی هستی که به من امید میدی
در این عشق و دیوانگی
که هرگز آزاردهنده نیست
برای او زنده ام؛میدونم که سبب میشه
شهر به شهر سفر کنم
کمی رنجور شم ؛اما حداقل زندگی میکنم و زنده میمانم
صدای موسیقی را میشنوم
به خاطرش در هتلها زندگی میکنم
چیزی درونم میگه
به خاطرش در گردابها زندگی میکنم
میروم به سویش با صدایم
اون منتشر میشود و عشق میسازد
برای او زنده ام؛نه هیچ کس دیگری
و چند نفر دیگه میتونی پیدا کنی
که مثل من باشه؛روی پیشونیشون نوشته باشه
برای او زنده ام
برای او زنده ام
بر روی صحنه یا پشت دیوارها
عاشقت هستم و حقیقت دارد
حتی علیرغم آینده ای دشوار
کسی که باورش دارم تو هستی
هر روز یک فتح جدید
قهرمان همیشه
اوست
به خاطر او زنده ام
راه گریزی نیست
چون تو موسیقی را میشناسی
که هرگز به کسی خیانت نمیکند
حالا هرگاه صدای موسیقی را میشنوم
صدایی درونم میگوید
همیشه اینجا خواهم بود اگر فرا بخوانی ام
هرگاه به دوستی نیاز داشتی
برای او زنده ام ؛ موسیقی ام
وقتی نیاز داشتی به دوستی
به خاطر او زنده ام ؛او یکتاست
تو همانی که امید می آوری
برای او زنده ام
برای او
به خاطر او زنده ام