زیستن بی تو شدنی ست!
بی هیچ دشواره ای بیش
زندگی می کنم زیرا که برمی خیزم
چون همیشه ، می خورم ، می روم ، می خوابم
زیرا که دومینو بازی می کنم
زیرا که پزشکم گفته بود
پس از گرفتن نبضم
که علائم حیاتی ام
آگهی می دهند که زنده ام
زندگی می کنم زیرا که هنوز نفس می کشم
زیرا که پیاده روی می روم
زندگی می کنم زیرا که اینگونه است زندگی
اگرچه باید اشاره کرد
که معنای زیستن ، زنده بودن نیست
معنای زندگی برای من ، تویی
زیستن بی تو شدنی ست!
بی هیچ دشواره ای بیش
زندگی می کنم زیرا که اسم و رسم دارم
یک شماره حساب
و یک کارت انتخاباتی
زندگی می کنم زیرا که اینگونه می گویند
این بیهوده سوزاندن انرژی است برای حرکت در اطراف
زندگی می کنم به مانند کاری که همه انجام می دهند
زندگی می کنم زیرا برخی بر این باورند که چشمانم باز است!
زندگی می کنم اگر چه می میرم هر روز، زیرا که تو اکنون نیستی
که معنای زیستن ، زنده بودن نیست
معنای زندگی برای من ، تویی
زندگی می کنم ، بی هیچ مشکلی
گر چه هر لحظه
مرگ بی ارزش است ، افسوس
زندگی می کنم ، زیرا که تنها زنده باقی مانده ام
زیرا حتی اگر نخواهم
باید با خود تو را ببرم
زندگی می کنم اگر چه از آن ترسیده ام
از زندگی مرگوار یا از مرگ در زندگی
زیستن بی تو شدنی ست!
بی هیچ دشواره ای بیش
زندگی می کنم زیرا که آسان است در هوا دم زدن
و بیرون دادن بازدم های ته مانده !
زندگی می کنم زیرا که راهی نیست برای انکار اینکه وجود دارم
برای گذاردن یک نام روی آن
زندگی می کنم برای سکونی بیهوده
زندگی می کنم اگر چه ندارم آرزوی پیوستن به دیگران
زندگی می کنم اگر چه می میرم هر روز
زیرا که تو اکنون نیستی
که معنای زیستن ، زنده بودن نیست
معنای زندگی برای من ، تویی
زندگی می کنم ، بی هیچ مشکلی
گر چه هر لحظه
مرگ بی ارزش است ، افسوس
زندگی می کنم ، زیرا که تنها زنده باقی مانده ام
زیرا حتی اگر نخواهم
باید با خود تو را ببرم
زندگی می کنم اگرچه ترسیده ام
از زندگی مرگوار یا از مرگ در زندگی