تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی میرود بنابر آنست که طایفهای از حکماء هندوستان (هند) در فضایل بزرجمهر (بر آن است که وقتی جمعی در فضیلت بزرجمهر) سخن میگفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند، بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم
سخندان پرورده پیر کهن
بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن تا توانی (بی تأمل) بگفتار دم
نکو گوی (و) گر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه بر آور نفس
و زان پیش، بس کن که گویند بس
به نطق آدمی، بهتر است از دواب
دواب از تو به، گر نگویی صواب
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دلست و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در (بازار) جوهریان جوی نیارد (نیرزد) و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و منارهی بلند بر دامن کوه الوند پست نماید
هر که گردن به دعوی افرازد
خویشتن را بگردن اندازد (دشمن از هر طرف بدو تازد)
سعدی افتادهایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار
پای بست آمده است و پس دیوار
نخلبندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن (ولی) نه در کنعان (نخلبندم ولی نه در بستان - شاهدم من ولی نه در کنعان)
لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان (نابینا آن) که تا جای نبینند (سره نکنند) پای ننهند
قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ مردیت بیازمای وانگه زن کن
گرچه شاطر بود خروس به جنگ
چه زند پیش باز رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمهای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله درین کتاب درج کردیم و برخی از عمر (برخی عمر) گرانمایه برو خرج، موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق
بماند سالها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمیبینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در کار درویشان دعایی
اِمعان نظر، در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید، تا بر (مر) این روضهی غنا و حدیقهی غلبا (علیا) (را) چون بهشت، هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
دراین مدت که ما را وقت خوَش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شَش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم