و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایهی کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِ الاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم، سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان، مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمهی لطف خداوندی مطالعه فرماید
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانهی چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد
ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچهی همایونش
به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
دیگر عروس فکر من از بیجمالی سر بر نیارد و دیدهی یأس، از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمرهی صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که (مگر آن که) متحلّی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص (باریک) فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاقست و مجموع مکارم اخلاق
هر که در سایهی عنایت اوست
گنهش طاعتست و دشمن دوست
بهر یک از سایر بندگان (و) حواشی، خدمتی متعین (معین) است که اگر در ادای برخی از آن، تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب، مگر برین طایفهی درویشان که شکر نعمت بزرگان واجبست و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء (و) چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور که آن بتصنع نزدیک است و این از تکلف دور (به اجابت مقرون باد) (و به اجابت مقرون)
پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بندهای، مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند (کند ور نکند) اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست، روی دلارام را