Ven [Persian translation]

گاهی لحظه ای

بی احساس می گذرد

و گاهی ثانیه ای

بی کران و ابدی است

گاهی عاشقت نبودم

چندان که می خواستم

و گاهی آنقدر عاشقت هستم

که مایوس و خسته ات می کنم

بیا و ببین

حتی لحظه ای بیشتر انتظار نمی کشم

چرا که شب کوتاه شده است

بیا و ببین

تنها با انتظاری...اوه

که باعث شد بیشتر در آرزویت باشم

گاهی در حال سقوطم

گاهی مرا بالا می کشی

گاهی در حال تاریکی مطلقم

چرا که ترکت نمی کنم

گاهی (همانند) هوا هستی

گاهی مرا خفه می کنی و راه گلویم را می بندی

گاهی من کسی هستم که نزدیک می شوم

و تو را نمی یابم

بیا و ببین

حتی لحظه ای بیشتر انتظار نمی کشم

چرا که شب کوتاه شده است

بیا و ببین

تنها با انتظاری...اوه

که باعث شد بیشتر در آرزویت باشم

بیا اکنون به گوشه ای رها کن

هر چیزی را

و در آغوش هم به خواب رویم

بیا و ببین

حتی لحظه ای بیشتر انتظار نمی کشم

چرا که شب کوتاه شده است

اوه اوه ...

اوه اوه ...

بیا و ببین

تنها با انتظاری...اوه

که باعث شد در آرزویت باشم

باعث شد بیشتر در آرزویت باشم