اگر واژگانی نبود
حرف زدن هم ممکن نبود
من کماکان صدای تو را میشنیدم
اگر اشکهایی نبود
حس کردن درون هم ممکن نبود
من کماکان تو را احساس میکردم
و حتی اگر خورشید از تابش آفتاب امتناع میکرد
حتی اگر رمان عشقی از قافیه خارج میشد
تو کماکان قلب مرا تا پایان زمان با خود داشتی
تو تمام نیاز من هستی، عشق من، والنتاین من
تمام زندگی من
من در انتظار بودم
همه چیز به من بدهی
تو چشمان مرا گشودی
و به من نشان دادی چگونه باید عاری از خودخواهی عشق ورزید
در این مورد من قبلا" یکهزار بار خواب دیده ام
ولی در خواب هایم نتوانستم تو را بیشتر دوست بدارم
من قلبم را به تو خواهم داد
تا آخر زمان
تو تمام نیاز من هستی، عشق من، والنتاین من
و حتی اگر خورشید از تابش آفتاب امتناع میکرد
حتی اگر رمان عشقی از قافیه خارج میشد
تو کماکان قلب مرا تا پایان زمان با خود داشتی
تو تمام نیاز من هستی، عشق من، والنتاین من