من مثلِ یه قطره شبنم میمونم
عمر ِمن اندازهی یک نفسه
کسی آتش به وجودم میزنه
که برای من عزیزترینْ کسه
وای که دلم طاقتِ دوریتو هیچ نداره
فکر نبودنِ تو، اشکمو در میاره
ولی افسوس تو ز من خیلی دوری، میدونم
مثل قلههای سخت و بیعبوری، میدونم
تویی خورشید بلند، تویی اون چشمهی نور
منم اون کسی که تا ابد به یادت میمونم
وای که دلم طاقتِ دوریتو هیچ نداره
فکر نبودنِ تو، اشکمو در میاره
تو همونی که برام خواب میاری
راه رفتن پیش پاهام میذاری
نفْسِ طلوع خورشیدی ولی
واسه من غروبو همرات میاری
وای که دلم طاقتِ دوریتو هیچ نداره
فکر نبودنِ تو، اشکمو در میاره