کسی (یکی) از متعلقان مَنَش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش، گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم برندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (بر) عادت مألوف و طریق معروف (معهود)، که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل، و خلاف راه صوابست و نقص (عکس) (نقض) رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
زبان در دهانای خردمند (زبان در دهان خردمند) چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروشَست یا پیله ور؟
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیرهی عقلست، دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمهی او در کشیدن، قوّت نداشتم و روی از محاورهی او گردانیدن، مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم، در فصل ربیع که صولت بَرد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان
چون جامهی عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عِذار شاهد غضبان